معنی سقط جنین
فرهنگ واژههای فارسی سره
بنیم
فارسی به انگلیسی
Miscarriage
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
فارسی به عربی
اجهاض
سقط جنین کرد
أجْهَضَتْ
سقط جنین کننده
مجهض
سقط جنین کردن
إجهاضٌ
جنین
جرثومه، جنین، شرنقه
فرهنگ عمید
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد،
* سقط جنین: (پزشکی) = * سقط کردن
* سقط کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی) بچۀ نارس و مرده افکندن،
عربی به فارسی
جنین , رویان , گیاهک تخم , مرحله بدوی
لغت نامه دهخدا
سقط. [س َ ق َ] (ص) کشته. افتاده:
زبان تیغ داند کرد تفسیر
سقط بانگ خروس بیگهی را.
اثیرالدین اخسیکتی.
که برو ازپیه این اشتر بخر
بیند او اشتر سقط در راه در.
مولوی.
|| مردن چهارپای خصوصا مردن اسب، خر. (آنندراج) (غیاث). رجوع به سقط شدن و سقط گشتن شود.
معادل ابجد
282